ماشیدن
نیاز به تنهایی داشتم
صدای پامو کلید لامپ روشن اتاقم هرلحظه بلندتر میشنید
سه کنج اتاقم سرماشو باهام تقسیم کرد
ناخونام دلتنگ ریشه های موهام بودن
و سکوت انقد حرف میزد بمن اجازه نمیداد
اشکپاک کن چشامو یکی روشن کرد
گذاشت روی سرعت زیاد
اما ابری نبود چشام !!
شکمم سنگین شده بود
انقد پر که از نافم آب میچکید
بخاری گوشامو کی روشن کرررد؟؟!!
ای بابا دوباره ماشینه خراب شده
استخون مرغی که 5سالگیم خوردم امشب گیر کرده به گلوم
انگشتام ریشای بلندمو شخم میزنن
احساس میکنم تو هر ثانیه ده بار قلبم رگامو میبوسه
دماغم داره بالا پایین میپره
عرق میکنه و دلش شور میزنه
ای وای🤦🏼♂
دستم داره با شقیقه هام مچ میندازه
عزرائیل از رگ گردن به ما نزدیک تر است
لگاریتم خستگی به مبنای خفگی میشه شکستگی مبهم
باید روی نوسان لرزش پایی که بغل کردم کار کنم
یه تیکه از موهام ریخته تو صورتم
گوشام دارن فوتش میکنن بره کنار
فک کنم صبر شونه هام تموم شده
داره تمام باری که هرروز میکشم رو تحلیل میکنه
سه کیلو گذشته
صد گرم انگیزه
یک مشت حسرت
امید به مقدار ناچیز...
- ۹۹/۰۳/۱۲